نیما فروغی
روز زن
تو بودی جانفشان، جانآفرین، جانان..
همسر و همسنگرم بودی
همه نور وجود و خانه و هممقصدم بودی
میان آن همه تاریکی شبهای پر درد
همه جان و جهان و گرمی و نور و سرور منزلم بودی
زمانی پر کشیدی و پریدی رفتی و اما
خودت بال و پر پرواز هشت تا هدهدی بیجان، خودت جانآفرین بودی
تن و جسمش حروف درهمی بودند میان دفتری تنها
تو با اهدای خود معنای بیمعناییاش بودی
شدی آتش به زیر آن همه خاکستری خاموش
باعث و بانی تبدیل به هشت ققنوس جان بودی
شدی بذری برای بودن سبز از نبودنها
دلیل رویش اندام و جانها در زمین خشک تن بودی
تو بودی جانفشان، جانآفرین، جانان
تو بخشیدی وجودت را، برای زخمها تو مرهمی بودی