" پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی نیست"
دلنوشتهی مدیرفرهنگی واحد برای سفیر زندگی، بدلکار بینالمللی کشور زنده یاد ارشا اقدسی
" پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی نیست"
در اولین لحظات منحوس بعد از شنیدن خبر تلخ حادثهای ناگوار که در لبنان، سر صحنه فیلمبرداری برایت اتفاق افتاد، خاطره سالها قبل (اسفند۹۵) و ملاقات دلچسبی که در غرفهی اهدای عضو داشتیم در ذهنم مرور شد.
ملاقات با انسانی فرا زمینی، جسور و پرانرژی، رها و آزاد، بشاش، مهربان و دلسوز که شیطنت چاشنی تمام کارها و صحبتهایش بود.
هنگامی که با دعوت سید احمد معین شیرازی عزیز به سمت غرفهی اهدای عضو آمدی، اولین کلامی که با آن لحن شیرین بیان کردی این بود:
" بابا من که میدونم رفتنم طوریه که به دردتون نمیخورم".
آنقدر شوخ و فروطن بودی که من نه میشناختمت و نه میدانستم بدلکار بینالمللی کشور در مقابلم ایستاده.
برای دیدن هنری که با جسارت تمام انجام میدهی فقط میبایست خداروشکر میکردم که هیچ علاقهای به دیدن فیلمهای بدلکاری نداشتم، چرا که حتی دیدن آن دل و جراتی وصف ناپذیر میخواهد که به جرات میتوان گفت تنها خودت از عهدهاش بسیار خوب بر میآمدی...
هنگامی که از فرهنگ اهدای عضو باهم صحبت کردیم و اینکه مشارکت یک بدلکار حرفهای چه تاثیر مثبتی میتواند در ارتقای این فرهنگ داشته باشد با آغوش باز استقبال و همراهانت را تشویق برای گرفتن کارت اهدای عضو کردی و از من قول گرفتی تا کارت فیزیکی برایت بیاورم تا بتوانی برای مخاطبهایت هم در موردش توضیح بدهی.
مدتی بعد در ماه رمضان سال ۹۶ کارت اهدا را برایت آوردم و تو چقدر زود به قولت عمل و همه را برای مشارکت در ثبتنام و دریافت کارت اهدا دعوت کردی.
در این لحظه که دقیق نمیدانم چه اتفاقی افتاده اما از گوشه کنار خبرهای متفاوتی از اهدای اعضایت میشنوم، همان اعضایی که میگفتی به درد نخواهد خورد، غمی بزرگ بر دلم چنگ میزند و جسارت و شجاعت و دل مهربان تو در میدان خاطراتم خوش میرقصد.
اهدای عضو تو و صحبتهای دلیرانه شیرزنی که از کودکی مادر خطابش کردی، به نحوی احترام به وصیتی بود که روزی با جان و دل و آگاهی کاملی که داشتی رقم خواهد خورد، حال چه اهدای عضو بوده باشد و چه اهدای نسوج بافتی، اما این را خوب میدانم که رفتنت هم عین بدلکاریهایت تماما جسورانه بود و تا ابد در خاطرهها خواهد ماند...
بدرود ارشای عزیز
بدرود رفیق....
بدرود سفیر زندگی...